آدم زمینی آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نمی دونم شما قبلاً زر ابلق دیده بودید یا نه . برای من که خیلی جالب بود نظرات شما عزیزان:
سلام
وبلاگ جالبی داری ب منم سر بزن البته بیای نیای من میام گفتگو با خدا خوابیده بودم ... در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده ی عمرم را برگ به برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم در کنارش دو جفت جای پا دیده می شد . یکی مال من و یکی مال خدا ... جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب ٬ خاطرات بد ٬ زیبایی ها ٬ لبخندها ٬ شیرینی ها ٬ مصیبت ها و ... همه و همه را می دیدم ... اما دیدم در کنار بعضی برگ ها فقط یک جفت جای پا هست . نگاه که کردم همه سخت ترین روزهای زندگیم بودند . روزهای همراه با تلخی ها ٬ ترس ها ٬ دردها و بیچارگی ها ... با ناراحتی به خدا گفتم : روز اول تو به من قول دادی که هیچ وقت تنهایم نمی گذاری ! هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم ... چگونه ؟ چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها و مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی ؟ چگونه ؟ خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد ... لبخندی زد ... و گفت : ای بنده ام ! من به تو قول داده ام که همراهت خواهم بود در شب و روز ٬ در تلخی و شیرینی ٬ در غم و شادی ٬ در گرفتاری و خوشبختی و ... من به عهد خود وفا کرده ام ... هرگز تو را تنها نگذاشته ام ٬ هرگز تو را به حال خود رها نکرده ام ... حتی برای یک لحظه ! آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ٬ جای پای من است که تو را به دوش می کشیدم ...
سلام قشنگ بود
عید شما هم مبارک خوش باشید
wow. che khoshkele man tahala in jorisho nadidebodam
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||
|